جدایی دین از دولت، چرا؟


جدایی دین از دولت، چرا؟!

موضوع بحث جدائی دین از دولت است. مسئله‌ای که بدلیل وجود یک حاکمیت ارتجاعی و سرکوبگر، که دین را ابزار سرکوب قرار داده، تبدیل به یک مسئله محوری در ایران شده است. وانتخاب این موضوع هم بدلیل سئوالاتی است که هموطنان عزیز از طرق مختلف ارسال کرده‌اند ومواضع مقاومت ایران، اعم از شورای ملی مقاومت ایران یا سازمان مجاهدین خلق ایران را خواستار شده‌اند.
سوء استفاده آخوندها از اسلام برای سرکوب و چپاول مردم امری روشن است. مردم قهرمان ایران با شعارهایشان در قیام دی‌ماه بوضوع تنفرشان را از آخوندها و سوء استفاده آنها از اسلام اعلام کردند، آنجا که می‌گفتند:
«
اسلام رو پله کردند مردم رو ذله کردند»
ویا شعار «مرگ بر آخوند» می‌دادند.
یا «مرگ بر اصل ولایت فقیه»
«
خامنه‌ای حیاکن سلطنت رو رها کن»
«
ملت گدائی می‌کند آخوند خدائی می‌کند»
«
توپ تانک فشفشه آخوند باید کشته شه»
و یا حتی با آتش زدن حوزه‌های جهل آخوندی و یا خانه امام جمعه‌ها میزان تنفرشان را ازاین حکومت نشان دادند.
ولی از آنجا که نیروی محوری مقاومت ایران یعنی سازمان مجاهدین، مسلمان است بگذارید یک موضوع را به روشنی بگویم که به اعتقاد ما:
اسلامی که آخوندها نماینده‌اش هستند، یک قدرت پرستی و دجالیت با ماسک اسلام است، که نتیجه و محصولش همین است که در این چهار دهه خودش را به‌فضیحت‌بارترین صورت نشان داده است.
این چیزی است که همه می‌بینند و احتیاج به‌بحث ندارد. ولی حقیقتی که ممکن است در یک نگاه خود به‌خودی به آن توجه نشود یا از آن غفلت شود این است که مجاهدین با پایداری و مبارزه پر از رنج و شکنج‌شان یکی از مهم‌ترین عوامل افشای عقاید ارتجاعی خمینی و رژیم او و جنایاتش بوده‌اند.
مارک منافقین را به‌ همین دلیل خمینی برای مجاهدین به‌کار برد. چون ما از همان روز اول به‌رژیم خمینی و اسلام و دین و آیین این رژیم گفتیم ارتجاع.
در عید سال ۱۳۵۹ خمینی در پیامی که داد با اشاره به‌مجاهدین می‌گفت نگویید ارتجاع. این پیام الان در کتاب پیام‌های خمینی در صحیفه نور هست.
مجاهدین در آذر سال ۵۸ یعنی ده ماه بعد از روی کار آمدن خمینی به‌قانون اساسی رژیم آخوندی رأی ندادند و اصلاً حاضر به‌شرکت در انتخابات نشدند.
در آن موقع هیچ جریان معتقد به اسلام نبود که جرأت کند با قانون اساسی خمینی مخالفت کند.
وقتی خمینی درهمان یکی دو سال اول شروع حکومتش، قانون قصاص را اجرا کرد، مجاهدین صریح و علنی در نشریه مجاهد نوشتند که قانون قصاص ضدانسانی است.
در سال ۵۹ برادر مسعود در چند شماره مصاحبه با نشریه مجاهد تأکید کرد که از نظر سیاسی و اقتصادی _ اجتماعی و ایدئولوژیکی اختلاف آشکاری بین مجاهدین و خمینی هست و خمینی با بخش اعظم موضع‌گیری‌ها و نظریات سیاسی _ایدئولوژیک مجاهدین مخالف است؛ از قانون اساسی گرفته تا مسئله انتخابات و قضائیه و ملیت‌ها و تقسیم زمین و معیار مالکیت و آزادی‌ها و عملکردهای دادگاه‌های انقلاب و دولت و سیاست خارجی و مسکن و شوراها، و از شیخ فضل‌الله نوری و آخوند کاشانی و دکترمصدق گرفته تا مسائلی از قبیل تکامل و استثمار و دیالکتیک و مسائل جاری مانند نحوه مبارزه با اعتیاد، تا درگیری‌های خیابانی و گروهی و انقلاب فرهنگی و…. و به خاطر همین‌هاست که خمینی، مجاهدین را«بدتر از کفار» توصیف کرد.
این مواضع رو یادآوری می‌کنم که ببینید مجاهدین در همان یکی دو سال اول شروع حکومت خمینی، چطور در مهم‌ترین مسائل سیاسی و ایدئولوژیک با خمینی مرزبندی کردند و خیلی صریح گفتند که اسلامی که این رژیم مدعی‌اش هست ارتجاع محض است.
البته این موضعگیری‌ها بهای خیلی سنگینی داشت. و از جمله این بود که نسلی از مجاهدین را از دم تیغ گذراند.
شما اگر به‌فتوای خمینی برای قتل‌عام مجاهدین در سال ۶۷ نگاه کنید می‌بینید که جمله اولش این است که نوشته چون مجاهدین از اسلام ارتداد کرده‌اند پس باید اعدام بشوند.
یعنی خمینی در سال ۵۹ گفت مجاهدین از کافر بدترند و در سال ۶۷ گفت از اسلام ارتداد کردند. و این افتخار مجاهدین است که جلوی ارتجاع مذهبی و اسلام خمینی ایستاده‌اند.
یعنی در ایران ما با دو اسلام کاملاً متضاد مواجه هستیم.
اسلام خمینی و آخوندی، و اسلام مجاهدین
که بعداً بیشتر توضیح می‌دهم.
ولی چون بحثمان جدائی دین از دولت است اجازه بدهید این مفهوم را کمی باز کنیم.
پرسش : جدایی دین از دولت یعنی چی؟ یعنی بعد از انقلاب و حکومت آینده؛ شما که صحبت از جدایی دین از دولت می‌کنید؛ چکار می‌کنید؟
ابوالقاسم رضایی : به‌زبان ساده یعنی نه دین بر دولت حاکم باشد، نه دولت دین را کنترل کند. این دو تا باید از هم جدا باشند.
پیروان اسلام یا هر دین دیگری به‌خاطر دینشان صاحب امتیاز خاصی نباشند و همه در مقابل قانون متساوی باشند. قوانین را نمایندگان منتخب مردم وضع می‌کنند و نیازمند تصویب به‌اصطلاح شرعی نیست. و از طرف دیگر هر کس در فعالیت مذهبی خودش آزاد است و دولت برایش منعی ایجاد نمی‌کند.
توضیح مشروح این که:
ـ لائیسیته عبارت است از جدایی دین و دولت.
این مفهوم از دو پایه تشکیل شده است که یکی غیردینی بودن دولت است و دیگری آزادی مذهب در جامعه یعنی:
ـ دولت (که در برگیرنده سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه است) و بخش عمومی از هیچ دینی پیروی نمی‌کنند
ـ دولت برای همه اعتقادات اعم از مذهبی و غیر مذهبی، آزادی را تأمین و تضمین می‌کند و دین، با برخورداری از همه آزادی‌ها در جامعه مدنی، هیچ قدرت سیاسی‌ای اعمال نمی‌کند.
ـ جدایی دولت و دین بدین معناست که شهروند بودن و از حقوق شهروندی برخوردار شدن هیچ رابطه‌ای با مذهب افراد جامعه ندارد. دولت و نهادهای اجتماعی سیاست‌های خود را بر اساس دین، در پرتو دین و یا در انطباق با اصول دین تبیین نمی‌کنند. سرانجام دولت و نهادهای عمومی برای تعیین حقوق و آزادی شهروندان اعتقادات مذهبی آنان را به هیچ رو ملاک کار خود قرار نمی‌دهند.
ـ استقلال دولت نسبت به ادیان و آزادی ادیان، در جامعه مدنی دو شرط لازم و ملزوم لائیسیته به شمار می‌آیند.
ـ جدایی دولت و دین در لائیسیته باید کامل باشد. این بدین معناست که از یکسو، دولت، دینی را به رسمیت نمی‌شناسد یعنی در قانون اساسی خود به دینی، حتی اگر دین اکثریت باشد، به عنوان دین رسمی، امتیازی نمی‌دهد، اشاره نمی‌کند و از سوی دیگر، ادیان از آزادی فعالیت برخوردارند و دولت هیچ کنترلی بر آنان ندارد.
آنچه لائیسیته محسوب نمی‌شود:
ـ لائیسیته، دین ستیز نیست بلکه ضامن فعالیت ادیان در همه عرصه‌های اجتماعی و سیاسی است. معتقدان به ادیان (هرنوع دینی)، مثل بی دینان، می‌توانند انجمن، سازمان و حزب سیاسی تشکیل دهند، انتخاب کنند و انتخاب شوند. لائیسیته در اصل و در خود (فی نفسه)، ضامن آزادی کامل برای فعالیت ادیان در جامعه است.
ـ لائیسیته مقوله‌ای سوسیالیستی یا مارکسیستی نیست،
ـ لائیسیته، جدایی دین از سیاست نیست و نمی‌خواهد دین را به صورت یک امر فردی درآورد.
در این جا همواره اشتباه بزرگی رخ می‌دهد.
از آن جا که در لائیسیته، دین از «بخش عمومی» (دولت و نهادهای عمومی) به «بخش خصوصی» انتقال می‌یابد، عده‌ای چنین نتیجه می‌گیرند که پس دین تنها یک امر خصوصی یا فردی است و نباید در سیاست دخالت کند. یعنی «بخش خصوصی» را با ‌«امر فردی و شخصی» اشتباه می‌گیرند و در نتیجه از جدایی دین و سیاست (و نه دین و دولت) سخن می‌رانند. در حالی که «بخش خصوصی» عبارت است از جامعه مدنی در استقلالش نسبت به نهاد دولت. و جامعه مدنی در تمامی اجزایش، از جمله فعالیت ادیان، نه تنها با سیاست کار دارد بلکه فعالانه نیز در آن دخالت می‌کند.
ـ لائیسیته به معنای دولت غیر ایدئولوژیک نیست. بعضی‌ها دولت لائیک را غیر ایدئولوژیک می‌انگارند و در نتیجه موضوع جدایی در لائیسیته را، علاوه بر دین، به همه ایدئولوژی‌ها بسط می‌دهند.
مثلاً شما دیدید که درفرانسه دولت سوسیالیست سر کار آمد. حزبی که دولت را تشکیل داده دارای ایدئولوژی است ولی معتقد به جدائی دین از دولت است.
مگر لیبرالیسم یا اکونومیسم و یا ناسیونالیسم ایدئولوژی نیستند؟ موضوع لائیسیته، چه در تکوین تاریخی‌اش و چه امروزه، همواره عبارت بوده است از جدایی قدرت سیاسی از دین و نه از چیزهای دیگری مثل ایدئولوژی
معنای سکولاریسم:
خوب است در همین جا درباره مفهوم سکولاریسم هم توضیحی بدهم.
سکولاریسم هم در عمل به‌معنای جدا شدن حوزه عمومی و دولت از دین است. یعنی اگر شما بگویید در این کشور قوانین‌اش بر اساس سکولاریسم است یا بر اساس لائیسته در عمل فرقی با هم نمی‌کند. اما این‌ها پروسه‌های تاریخی متفاوتی را بیان می‌کند.
در کشورهای کاتولیک مثل فرانسه، کلیسا خیلی مقتدر بوده. به‌این صورت که کلیسا خودش یک قدرت رقیب در مقابل دولت بوده. و قدرت زیادی داشته هم از نظر سیاسی هم از نظر مالی و هم دارای نفوذ زیاد در آموزش و امور دیگر.
تحولی که در این کشورها ایجاد شد این بود که این قدرت را از کلیسا گرفتند و گفتند دین نباید بر دولت استیلا داشته باشد.
اما در بعضی کشورهای دیگر که پروتستان هستند، کلیسا قدرت کمی داشت و در اساس تابع قدرت دولت بود. در این جا پروسه جدایی دین و دولت متفاوت بود به‌این صورت که هم در دین تغییرات و اصلاحاتی شد و هم در سایر حوزه‌های سیاسی و اجتماعی.
این اصلاحات یعنی پروسه سکولار شدن این کشورها هم به‌صورت تدریجی و گام به گام انجام شده و حالت رودررویی بین دولت و کلیسا را به‌خودش نگرفته.
پس پروسه‌های تاریخی لائیسته و سکولاریسم متفاوت است اما پدیده‌یی که در نهایت ایجاد می‌کنند مشابه هم است و به‌ هرحال دولت و نهادهای اجتماعی مثل مدارس، بیمارستان‌ها و… از حوزه نفوذ کلیسا خارج می‌شود.
پرسش : چرا شما این قدر با توجه به خراب شدن چهره اسلام توسط آخوندها باز هم از اسلام و مسلمان بودن حرف می‌زنید و از آن دفاع می‌کنید؟
ابوالقاسم رضایی : من مقدمتا می‌خواستم به این مسئله بپردازم که سوء استفاده دیکتاتورها از مذهب و اعتقادات مردم محدود به رژیم آخوندی نیست، هرچند که آخوندها دراین زمینه گوی سبقت را از همه ربودند.
در قرون وسطی تفتیش عقاید توسط کلیسا تحت عنوان مسیحیت صورت می‌گرفت و کلیسا با حربه دین سلطه خودش را برقرار می‌کرد و چه جنایت‌ها که نکرد.
در برخی حکومت‌های کمونیستی، صدها هزار از مردم را تحت عنوان کمونیسم قتل‌عام کردند.
حتی حکومت‌های غیر دینی دیکتاتور داشتیم مثل خانواده پهلوی که یک دیکتاتوری پلیسی نظامی برقرار کرده بود ومدت ۵ دهه با سرکوب و کشتار و اعدام بر ایران حکومت کردند. بسیاری از دیکتاتوریهای نظامی آمریکای لاتین که سالها مردم آمریکای لاتین را کشتار کردند خود را لائیک می‌دانستند و یا در شیلی ما شاهد دیکتاتوری نظامی پینوشه هستیم که فکر کنم خود را لائیک می‌دانست و علیه دولت ملی و قانونی سالوادور آلنده کودتا کرد و او را به شهادت رساند و دهها هزار نفر از مردم را کشت.
حتی حکومت‌های به‌ظاهر جمهوری هم داشتیم که در سرکوب و ندادن آزادی به مردم، کم از دیکتاتوری‌های سلطنتی نداشتند.
از این مثال‌ها می‌خواهم نتیجه گیری کنم که دیکتاتوری وحشی ملاها و آخوندها ربطی به اسلام ندارد.
البته این نکته هست که رژیم جنایتکار آخوندی همه جنایاتش را تحت عنوان اسلام انجام می‌داد و می‌دهد، چنانچه پل پت هم تحت عنوان کمونیسم مردم را قتل‌عام کرد. به نظر من نه کشتارهای پل پت ربطی به مارکسیسم داشت نه جنایت‌های آخوندی ربطی به اسلام. و یا مثلاً در حال حاضر حکومت کمونیستی کره شمالی متحد رژیم آخوندی یعنی یکی از جنایتکارترین حکومت‌های روی زمین است و درساخت بمب به آن کمک می‌کند.
ولی نکته مهم این است که بیشترین کشتار آخوندها از قضا متوجه مجاهدین مسلمان و شیعه است. پسر جنتی جنایتکار رئیس مجلس خبرگان و رئیس شورای نگهبان، و پسران گیلانی حاکم شرع جلاد خمینی جزء شهدای والامقام مجاهدین هستند.
پس دراین جا خوبست حالا اسلام مجاهدین را تعریف کنم، مجاهدین به‌اسلام نافی استثمار که آزادی و هم‌چنین برابری زن و مرد را تضمین می‌کند و به‌دینامیزم اسلام و قرآن معتقد هستند. این که خمینی و خامنه‌ای آمده‌اند و قدرت‌پرستی و قتل‌عام و غارت را با باندرول اسلام ارائه کرده‌اند و به‌قول شما چهره اسلام را خراب کرده‌اند، چیزی نیست که باعث بشود ما از اعتقادمان دست برداریم. اگر ما اصول و موازین و اعتقاداتی را درست و حق و واقع‌گرایانه می‌دانیم بسیار فرصت طلبانه و ریاکارانه است که به‌خاطر شرایط سیاسی از آن اعتقادات دست برداریم.
در شروع حکومت خمینی، موج خمینی گرایی و گرایش راست تحت نام اسلام تمام جامعه را گرفته بود. و واقعاً غوغای عجیبی بود. آن موقع هم به ما فشار می‌آوردند بیایید به‌خاطر جو سنگینی که هست از اعتقادات‌تان به‌دمکراسی و آزادی دست بردارید و همان حرفی را بزنید که امام می‌گوید. در آن موقع حتی گفتن کلمه دمکراسی کفرگویی بود. شما نوار سخنرانی برادر مسعود در دانشگاه تهران چند روز قبل از انقلاب بهمن را گوش کنید. آخر سخنرانی می‌گویند زنده باد انقلاب دمکراتیک ایران. در آن موقع چنان جوی بود که آخر سخنرانی یک نفر پا شد از آقای رجوی پرسید کلمه دمکراتیک یعنی چه؟
این سئوال در واقع اعتراضی بود که چرا این کلمه را به‌کار بردید.
خوب در آن موقع ما باید چه کار می‌کردیم؟‌ چون جو جامعه خمینی زده است، باید از آزادی‌خواهی دست بر می‌داشتیم؟ این البته کاری بود که حزب توده و اکثریت کردند و خیلی هم به ما طعنه می‌زدند مثلاً حزب توده در نشریه‌اش می‌نوشت که آقای رجوی عاشق آزادی است و مجاهدین با شعار آزادی جاده را برای لیبرالها وامپریالیسم باز می‌کنند.
پرسش : چه فرقی بین اسلام شما با اسلام آخوندها هست؟ آن‌ها حجاب دارند زنان شما هم دارند. آن‌ها عزاداری می‌کنند؛ شما هم عزاداری می‌کنید و ….؟
ابوالقاسم رضایی : اینکه خواهران‌مان خودشان از روی اعتقادات‌شان داوطلبانه حجاب دارند و البته از زنان بی‌حجاب و از حق پوشش آزادانه دفاع می‌کنند، و در مقابل رژیم با شلاق و زندان به‌زور حجاب را به‌زنان تحمیل کرده بله در ظاهر مشابهت دارد.
ولی شما بارها شاهد مخالفت خانم رجوی با حجاب اجباری بودید از جمله در آخرین موضعگیری‌شان در شورای اروپا در ۲۴ ژانویه ۲۰۱۸ که گفتند ما خواهان آزادی زندانیان قیام، آزادی بیان و اجتماعات و توقف سرکوب و لغو حجاب اجباری هستیم.
این که ما مراسم عاشورای حسینی برگزار می‌کنیم و در این مراسم از فلسفه عاشورا که به‌نظر ما فلسفه آزادی و ضد دین‌فروشی است دفاع می‌کنیم و در مقابل رژیم این مراسم را به‌دجال بازی تبدیل کرده، بله در این هم یک مشابهت ظاهری هست.
ولی نمودهای مشابه الزاماً به‌معنی ماهیت‌های یکسان نیست. اگر مجاهدین و رژیم آخوندی ماهیت مشابهی داشتند این طور در چهار دهه گذشته دشمن اصلی هم نمی‌شدند.
همان طور که اشاره کردم، اسلامی که ما بهش معتقدیم، اسلام نافی استثمار، اسلام آزادی، اسلام صلح، اسلام برابری زن و مرد است و اسلامی است برخوردار از دینامیزم.
اسلام آخوندی که ارتجاع محض است، عبارت است از روا بودن هر جنایتی برای حفظ حاکمیت، عبارت است از زن ستیزی و صدور تروریزم و جنگ به‌کشورهای دیگر و تبعیض نهادینه بین پیروان مذاهب.
پرسش : تمدن عظیم ایران را با هجوم اسلام و اعراب از دست دادیم و آخوندها هم شاخص آن هستند. نظر شما در این مورد چیست؟
ابوالقاسم رضایی: تمدن ایران و پروسه‌یی که قبل و بعد از حمله اعراب طی کرده موضوع جالبی است و به بحثی طولانی نیاز دارد که موضوع بررسی‌ها و کنکاش‌های تاریخ است و چیزی است که خوب است متخصصان تاریخ بهش جواب بدهند.
ولی از بحث تمدن ایران که دربیاییم، شما می‌گویید اگر اسلام به‌ایران حمله نمی‌کرد، امروز حاکمیت آخوندها در ایران نبود. بله اگر اصلاً اسلام نبود مرتجعین و دیکتاتورهای کنونی دکانی به اسم اسلام نداشتند و در شکل و شمایل آخوند عمامه به‌سر ظاهر نمی‌شدند. به‌طور کلی این حرف می‌تواند درست باشد.
ولی من فکر می‌کنم این طور که ما برای بررسی حکومت آخوندها دنبال ریشه‌های آن‌ها در تاریخ ۱۵۰۰ سال پیش بگردیم، برای زندگی امروزمان نتیجه‌یی ندارد. در یک بررسی صحیح علمی هم این طور ریشه‌یابی نمی‌کنند.
درست این است که ربط به حاکمیت رسیدن آخوندها را با دیکتاتوری قبلی ببینیم. استبداد شاه به‌کمک آمریکا و انگلیس علیه دکتر مصدق کودتا کرد. بعد احزاب ملی را از بین برد. بعد جنبش‌های انقلابی و آزادی‌بخش (مشخصاً مجاهدین و فدایی‌ها) را نابود کرد یا رهبران‌شان را زندانی کرد. این سرکوب‌ها چنان خلأیی ایجاد کرد که میدان را برای آمدن خمینی خالی کرد و او به‌حاکمیت رسید.
من این نکته را خیلی فشرده توضیح دادم برای این که بگم وقتی که شرایط سیاسی به‌قدرت رسیدن خمینی و وضعیت طبقاتی و اجتماعی قبل از انقلاب ۵۷ را با یک نگاه همه جانبه تحلیل کنیم، ازش رهنمودها و درس‌هایی برای مبارزه امروزمان می‌گیریم. مثلاً یک درس بزرگ این است که چقدر لازم و حیاتی است که ما در مبارزه علیه استبداد حاکم حتماً یک آلترناتیو تشکیل بدهیم.
این متد برای کسانی است که می‌خواهند گذشته را چراغ راه آینده کنند و راه را از چاه تشخیص بدهند و مبارزه علیه رژیم را به‌نتیجه برسانند و بتوانند ایران و مردم ایران را آزاد کنند.
ولی این که ما دائماً ناراحتی و خشم به‌حق خودمان از آخوندها را با بد و بیراه گفتن به‌اسلام بخواهیم برطرف کنیم، چه چیزی کف دست مبارزه امروز ما می‌گذارد.
البته من از موضع اعتقاد خودم از حقیقت اسلام و از دیدگاه ضداستثماری و ضدارتجاعی این تفکر که خودم بهش معتقدم با سر بلند دفاع می‌کنم. ولی الان بحث من این نیست که اسلام خوب است یا بد است. بلکه سئوالم این است که افتادن به‌این وادی که مبارزه خودمان را علیه اسلام متمرکز کنیم چه نتیجه‌یی می‌دهد؟
آیا در شرایط مشخص امروز جامعه ایران تهدید این است که دوباره اسلام حاکم شود؟
در جامعه‌یی که جوان‌هایش ظرف دو هفته قیام ماه دی امسال به‌دفاتر ۶۰ امام جمعه و به ۲۰ حوزه علمیه حمله می‌کنند و آتش می‌زنند در جامعه‌یی که چهار دهه پیش جوانان قهرمان، امام جمعه‌های خمینی را در محراب نماز، مجازات می‌کردند، آیا این جامعه چنین تهدیدی دارد؟
وقتی می‌گم تهدید به‌چه معنی است؟
سه سال قبل از انقلاب سال ۵۷ که رهبران مجاهدین در زندان بودند، در آن موقع برادر مسعود در بیانیه ۱۲ ماده‌یی مجاهدین اعلام کرد که تهدید جنبش راست ارتجاعی است. یعنی جریانی ارتجاعی که تحت نام اسلام ظهور می‌کند. در آن موقع یک جو شدید و عظیم گرایش به‌اسلام پیدا شده بود. مجاهدین می‌گفتند این گرایش، گرایش به راست است و خطرناک است.
پس ۴۲ سال پیش که همه می‌گفتند اسلام اسلام ما ایستادیم و گفتیم اسیر این گرایش به اصطلاح اسلامی نشوید چون سر از ارتجاع در می‌آورید.
ولی الان که نمی‌توانیم بگوییم جامعه هنوز در نقطه ۴۰ -۵۰ سال پیش است. این همه فرزندان مردم ایران در دوران خمینی شهید شدند و دریای خون جاری شده و جامعه را از این ابتلا عبور داده.
حالا اگر بخواهم همه این توضیحات را در یک نکته سیاسی خلاصه کنم این است که آیا دست آخر من و شما برای آزادی ایران و مردم ایران باید با چه چیزی مبارزه کنیم؟ هدف تیز و مشخصی که باید رویش تمرکز کنیم، کدام است؟ آیا باید اسلام را هدف قرار بدهیم یا حاکمیت رژیم را؟ ازقضا آخوندها خیلی استقبال می‌کنند که به عوض حاکمیت آنها، اسلام مورد حمله قرارگیرد.
در دو سال اول حکومت خمینی که هنوز یک فضای نیمه دمکراتیکی وجود داشت و خمینی هنوز سرکوب و اختناق را کامل نکرده بود، شعار مجاهدین آزادی بود. یعنی پافشاری می‌کردند که همین آزادی نسبی ادامه پیدا کند. بنابراین همیشه آخوندها را بر سر آزادی به‌سئوال و چالش می‌کشیدیم. اما می‌دانید جواب آخوندهایی مثل بهشتی و همین حسن روحانی چه بود؟‌ می‌گفتند بیایید بحث‌های ایدئولوژیکی کنیم. می‌گفتند بیایید سر اسلام بحث کنیم. حزب توده و اکثریت می‌رفتند در این بحث‌ها و مناظره‌های تلویزیونی با فضاحت تمام شرکت می‌کردند. اما ما هیچ‌وقت حاضر نشدیم در مناظره ایدئولوژیک شرکت کنیم. بلکه می‌گفتیم بیایید سر آزادی بحث کنیم. بیایید سر چماقداری بحث کنیم.
چه آن موقع و چه همین حالا، آخوندها سود می‌برند که بحث‌ها و کشمکش‌ها سر اسلام باشد. چون مسأله آزادی و حقوق بشر و سایر حقوق مردم را از نظرها دور می‌کنند.
پرسش : شما خودتان به جمهوری اسلامی رأی دادید این را چطوری ارزیابی می‌کنید؟
ابوالقاسم رضایی : اول در دو جمله چکیده توضیح‌ام را می‌گویم و بعد بیشتر باز می‌کنم.
محتوای جمهوری اسلامی در رفراندم نامعلوم بود. بنابراین ما همراه با رأی دادن شرایط و انتظارات خودمان را هم اعلام کردیم. اما وقتی که محتوای این نظام در مرحله قانون اساسی بارز شد، به‌آن رأی ندادیم.
اما توضیح بیشتر:
رفراندم جمهوری اسلامی در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ برگزار شد یعنی کم‌تر از دو ماه پس از پیروزی انقلابی که شعار سراسری‌اش آزادی استقلال جمهوری اسلامی بود.
البته مردمی که در آن موقع می‌گفتند جمهوری اسلامی به‌هیچ وجه این طور نبود که خواهان یک حکومت استبدادی به‌سردمداری مادام‌العمر آخوندها هستند. بلکه جمهوری اسلامی‌ای را می‌خواستند که در رکن اساسی آن آزادی و استقلال باشد.
وقتی که رژیم تصمیم گرفت که این رفراندم را برگزار کند، مجاهدین به‌نحوه برگزاری و نحوه سئوال این رفراندم اعتراض کردند. چون تنها سئوال این رفراندم این بود که جمهوری اسلامی آری یا خیر.
در بیانیه‌یی که مجاهدین در تاریخ ۲۷ اسفند ۵۷ صادر کردند گفتند که
این نحوه سئوال به‌این معنی است که «خود را به افکار داخلی و بین‌المللی مستبد و انحصارطلب معرفی می‌کنیم؟ چون طوری است که سایرین را وادار می‌کند که از ترس سلطنت به‌اکراه و اجبار به جمهوری اسلامی رأی بدهند. در این بیانیه گفته بود: «صراحتاً اعلام می‌کنیم که آنچه این نحوه طرح سئوال را در نظر مجاهدین خلق ایران با توجه به تعهد مکتبی‌شان در قبال اسلام ناپسند و نگران‌کننده می‌کند اینست که … در همین قدم اول و حتی قبل از استقرار خود جمهوری اسلامی از آن بوی اکراه و اجبار به مشام می‌رسد.
همراه با این بیانیه مجاهدین انتظارات مرحله‌یی خودشان از جمهوری اسلامی را هم در ۱۵ ماده اعلام کردند. این ۱۵ ماده از جمله تضمین آزادی مطبوعات، تأمین کامل حقوق سیاسی و اجتماعی زنان، رفع ستم مضاعف از ملیت‌ها از جمله خودمختاری در کردستان، استقلال دانشگاه‌ها.
یعنی گفتند این موضوع کلی که به‌همه پرسی گذاشته شده ما با این انتظارات و با این شروط بهش رأی می‌دهیم.
دو ماه بعد در ۱۷ خرداد ۵۸ مجاهدین در بیانیه‌یی درباره ضرورت تشکیل مجلس مؤسسان دوباره یادآوری کردند که در آن رفراندم محتوا و اصول جمهوری اسلامی مشخص نبود و شخص خمینی گفت که این اصول و محتوا بعداً درقانون اساسی مشخص خواهد شد. و ما به‌این دلیل رأی دادیم که محتوای مورد نظرمان در قانون اساسی وارد شود.
اما همان طور که می‌دانید خمینی خیانت کرد. برخلاف وعده‌هایی که داده بود به جای مجلس مؤسسان مجلس خبرگان آخوندی درست کرد و از آن خبرگان هم قانون اساسی ولایت فقیه را بیرون کشید. بنابراین مجاهدین در آذر همان سال از شرکت در همه پرسی قانون اساسی و رأی دادن به‌نظام جمهوری اسلامی که محتوای ارتجاعی‌اش مشخص شده بود،‌ خودداری کردند.
پرسش : مجاهدین حتی اسم جمهوری موقت ۶ ماهه را گذاشته‌اند جمهوری دموکراتیک اسلامی. آیا این با ماده ۵؛ ده ماده‌ای خانم مریم رجوی تناقض ندارد؟
ابوالقاسم رضایی : خیر، در تناقض نیست.
دولت موقت و نام جمهوری دمکراتیک اسلامی حالت گذرا دارد. این برای یک مرحله انتقالی شش ماهه است. شورای ملی مقاومت با این اسم‌گذاری موقت خواسته بگوید آنچه ما قصد سرنگونی‌اش را داریم اسلام نیست. بلکه نظام ولایت فقیه است. یعنی خواسته است حربه اسلام را از دست آخوندها دربیاورد.
اما این نام دائمی برای نظام بعدی ایران نیست. چون نام و عنوان نظام آینده را باید مجلس مؤسسان تعیین کند.
در عین حال این اسم ناقض اعتقاد ما به‌اصل جدایی دین و دولت نیست. یعنی از نظر ما پس از سرنگونی رژیم ولایت فقیه از جمله در همان شش ماه دوره گذار، نباید هیچ دینی بر قوانین، آموزش‌ها، رسانه‌ها و …. سیطره داشته باشد.
همین الان شاهد هستیم که در آلمان حزب دمکرات مسیحی ائتلاف حاکم را تشکیل داده. خانم مرکل رهبر حزب دمکرات مسیحی است که سال‌هاست صدراعظم است. ولی نام حزب حاکم تناقضی با اعتقاد دولت آلمان به‌جدایی دین و دولت ندارد. و از همین اعتقاد پیروی می‌کند.
پرسش : چرا مجاهدین خودشون روی دین تأکید دارن؛ بالای آرم سازمان آیه هست؛ نماز در مناسباتشان اجباری است؛ برادر مسعود برای اثبات صحبتهایش از قرآن سند می‌آورد در حالی که حرف خودشون سند است و….؟
ابوالقاسم رضایی : من فکر می‌کنم که کلاً این سرکوب وحشیانه‌یی که آخوندا تحت عنوان اسلام کردند یک سری مسائل بدیهی را ناروشن کرده است. در همه کشورهای آزاد و دمکراتیک احزاب مختلفی مثلاً حزب دمکرات مسیحی یا فرض کنید یک حزب اسلامی یا یک حزب کمونیستی و یا یک حزب بی دین یا با دین؛ هر حزبی برای خودش یک مانیفستی داره یک اعتقاداتی داره. افرادی که می‌آیند این اعتقادات رو بپذیرند و منطبق بر افکارشون باشه عضو اون حزب میشن. مجاهدین مسلمان هستند به خدا اعتقاد دارند به قرآن اعتقاد دارند با همون محتوایی که عرض کردم به شعائر اعتقاد دارند، البته جزءاصول دین نیست اما جزء فروع دین است ما نماز می‌خوانیم به شعائر اعتقاد داریم، البته هر دین و آینی برای خودش یک سری شعائر و شعارهایی داره اینطوری نیست که فقط معتقدان به خدا شعائر داشته باشن بی خدایان هم شعائر دارن سرود می‌خوانند منویاتشون رو در جملات کوتاه طی مراسمی اعلام می‌کنند شعار می‌دن. خب هر کس این جریان رو قبول داره آگاهانه و آزادانه میاد به اون می‌پیونده. یکی نمی‌تونه بیاد بگه که من کمونیستم و مجاهدین الا و بالله باید بیان مرا بپذیرند. این مجاهدین یعنی مسلمان پس فردا تو جامعه این گروه میاد عقاید خودش رو تبلیغ می‌کنه چون مسلمانند میان چی کار می‌کنن میان با همون محتوای خودشون تو جامعه ابراز حضور می‌کنند و ابراز وجود می‌کنند بالای آرمشون هست فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً یعنی کسانی که مجاهدت می‌کنند در راه خدا و مردم بر آن کسانی که نمی‌کنند برتری دارند این یک شعار است و شعارهای دیگه هم می‌شه گفت. بنابراین چون اعتقاداتشون رو دارن و چون معتقدند به اسلام و این قرآن رو قبول دارند و محتواش رو قبول دارند و اینکه این یک تببین درست از هستی هست با همین اصول هم جلو آمدند. بنابراین اینکه اجباری نیست. ما الان شورای ملی مقاومت داریم گروه‌های مختلف در آن هستند از مجاهدین مسلمان گرفته یا گروه فداییها که سخنگویشان آقای مهدی سامع که مارکسیست هستند تا شخصیت‌های لائیک تا اعتقادات مختلف آقای لوایی زرتشتی عضو شورا هستند مرحوم آندرانیک عضو شورا بودند یعنی با عقاید مختلف هرکس اعتقادات خودش رو داره ما اسلام خودمون را داریم اون به مسیحیت معتقده اون زرتشتی اون هم لائیکه و یکی هم مارکسیسته ولی خب چی کار کردیم تو یک ائتلافی قرار داریم برای سرنگونی برای آزادی ایران همچنانکه ممکنه گروه فداییهای عضو شورا یکسری اصول و چارچوبهایی دارند و ما هم برای خودمون اصول و چارچوبهایی داریم. تازه ما برای آنکه در این مبارزه شرکت داشته باشند اومدیم یک جبهه همبستگی هم اعلام کردیم که کسی اگه این چارچوبهای ما در شورا را قبول نداره ولی سه اصل رو قبول دارین حاضریم با شما در یک جبهه باشیم با سرنگونی، جمهوری خواهی و جدایی دین از دولت ما حاضریم به کسی که این سه اصل رو قبول داره متحد باشیم ما مسلمان هستیم اما با هر کسی این سه اصل را قبول داشته باشه می‌تونیم متحد باشیم.
بنابراین ما می‌توانیم ساعتها برای شما صحبت کنیم که علت بقاء مجاهدین در دورانی که رژیم همه را قلع و قمع کرده اعتقادات ایدئولوژیکی‌شون است و می‌تونیم ساعت‌ها در این زمینه صحبت کنیم ولی اصل بحثمون سر این نیست ما الان حاضریم با کسی که این سه اصل رو قبول داره به صورت جبهه‌ای برای سرنگونی تلاش کنیم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار