جلاد یا قصاب، دوصفت دریک نقش!!

اسدالله لاجوردی

جلاد یا قصاب، دو صفت در یک نقش!!

جلاد در اصطلاح به کسی میگویند که سر از بدن قربانی جدا میکند یا به بیان روشنتر، میکُشد. اما قصاب به کسی میگویند که قربانی را بعد از اینکه جلاد کشت قطعه قطعه میکند، البته ممکن است قصاب قبل از کشته شدن قربانی نیز او را پوست کنده یا قطعه کرده باشد!

جلاد یا قصاب دو لقبی است که به یک شخص نسبت داده شده! گاهی اوقات کلمات در وصف شخصیت یک انسان عاجز و مردد هستند! چرا؟ چون شخصیت یک انسان بسیار پیچیده و در نگاه و برخورد اول قابل شناسایی و تحلیل نیست.
درباره شخصی صحبت میکنیم که بسیاری در وجه منفی او که زبانزد است، اتفاق نظر دارند و تنها از بیان میزان شقاوت و همان وجه منفی ممکن است، کمی اختلاف نظر داشته باشند.
قصاب اوین، یا جلاد اوین، نامهایی است که به سید اسدالله لاجوردی نسبت داده میشد البته القاب دیگری نیز به او منتسب کرده بودند اما این دو لقب بیشتر بر سر زبانها مانده و برای میزان قساوت این موجود استفاده شده.
مقصودم ازاین نوشته معرفی کلی این فرد نیست و شاید کلیات را حتما خوانده اید، بلکه برخی موارد از این جلاد را میخواهم اشاره کنم که شاید نشنیده و نشناخته باشید.
لاجوردی که در زمان تحمل حبس در دوران شاه، با گروه های چپ کمونیست و سازمان مجاهدین خلق اختلاف داشت، بعد ازانقلاب به سمت دادستان انقلاب تهران و مدیریت زندان رسید و این فرصت مناسبی بود تا او بتواند عداوتی عقده شده از دورانهای قبل را بر سر همان ها که با آنها اختلاف داشت خالی کند.  او در اعدامها و شکنجه بسیاری از زندانیان سیاسی شخصا شرکت داشت.
او علاوه بر شکنجه های فیزیکی انواع شکنجه های روانی هم علیه زندانیان بی دفاع سیاسی بکار میگرفت. لاجوردی اصرار بر اعدام سعادتی داشت ، محمدرضا سعادتی از زندانیان مقاوم شناخته‌شده زندانهای شاه بود. وی از اردیبهشت ۵۸ تا تیرماه سال ۶۰ در اسارت و زندان بود. در محاکمه نمایشیِ بدون وکیل و هیأت منصفه، او را در آبان سال ۵۹ تحت شرایط ویژه و فوق‌العاده جنگ خمینی با عراق، به حبس ابد محکوم کردند. اما بعد از خرداد ۶۰ و شروع اعدامها او و گیلانی تصمیم به اعدام سعادتی میگیرند واسدالله لاجوردی متوجه می‌شود که شاید رایزنی‌هایی در کار باشد که بخواهند از اعدام سعادتی جلوگیری کنند. همین اتفاق هم می‌افتد. شبی یکی از مقامات به اسدالله لاجوردی زنگ می‌زند و موضوع سعادتی را از وی پرس و جو می‌کند. لاجوردی هم بدون قطع کردن گوشی، دستور اعدام فوری سعادتی را به پاسداران می‌دهد. چند دقیقه بعد در ادامه‌ تماس با مقام مزبور، لاجوردی اطلاع می‌دهد که سعادتی اعدام شده است!
همکیشان لاجوردی که هر کدام به پستهایی در حاکمیت رسیده بودند و از آنجایی که لاجوردی نقطه روشن قابل ذکری نداشت و تمام نقاط زندگی او تاریک و مملو از خشونت و قهر بود، به همین دلیل محلی برای تعریف و بیان خصوصیات انسانی در وی نمیافتند، نعل وارونه میزدند و تلاش داشتند لاجوردی را که چهره ای کریح و باطنی سنگ داشت را  بزک کرده و اینگونه معرفی کنند که او فردی قاطع و دارای عقیده ای محکم و انسانی سخت بود و بگویند او فردی بسیار جدی و بدون انعطاف بود درحالیکه اگر کمی در همین اوصاف عمیق شویم دستمان میآید که علت منفوریت او چه بود!
اما چهره واقعی لاجوردی اینگونه بود که : رینالدو گالیندو پل فرستاده ویژه سازمان ملل در گزارش خود پیرامون وضعیت حقوق بشر در ایران به گفته‌های خانواده‌های اعضای مجاهدین خلق اشاره می‌کند که مقامات رسمی زندان مدارک ازدواج دختر زندانیشان را به آن‌ها داده‌اند. مدارکی که به مفهوم تجاوز جنسی به دختران زندانی پیش از اعدام است. روزنامه گاردین در گزارشی در سال ۱۹۸۹ مهم‌ترین نوآوری اسدالله لاجوردی در زندان‌های ایران را تجاوز جنسی به دختران باکره از طریق ازدواج اجباری آن‌ها با زندانبانان ذکر می‌کند. شاید این ابتکار برای رفع تردید‌ها در مورد ممنوعیت شرعی اعدام دختر باکره صورت گرفته باشد.


به همین دلیل بسیاری از کسانی که او را خوب میشناختند به او لقب جلاد اوین دادند و بسیاری دیگر نیز به او قصاب اوین میگفتند اما او میراث دار دو صفت در یک شخص بود که محصول و دست پرورده فردی که عامل تباهی نسل و فرهنگ مردم ایران یعنی خمینی بود و مریدان او همچون لاجوردی معدوم، مشغول به ادامه راه او بودند و هستند.
حال به نظر شما لاجوردی قصاب است یا جلاد!!
در انتها یاد آور میشوم که دست خدا از آستین خلقی از نسل همانها که زیرشکنجه های لاجوردی کشته شدند بیرون آمد و طومار زشت این قصاب را در هم پیچید و او را به ضرب گلوله هلاک کرد تا درسی باشد برای همه کسانی که راه لاجوردی را میروند!!












نظرات

پست‌های پرطرفدار